هرگز تمامت را برای کسی رو نکن بگذار کمی دست نیافتنی باشی
آدمها تمامت که کنند، “رهـــــایت” می کنند . . .
.
.
.
هر لحظه ای که از دوری تو میگزرد عاشقترم میکند .......... قلبم میدونه مال من نیستی اما بازم فراموشت نمیکند
.
.
.
دنیای شلوغ را دوست ندارم
همین که یک نفر
به طور واقعی دوستم داشته باشد
برای من کافیست
.
.
.
چشمات سگ داشت...
اخلاقتم سگی بود...
هار هم که میشدی
دوست و دشمن نمی شناختی...
کاش وفات هم مثل سگ بود ...
.
.
.
عاقبت دور از نگاهی سوختم
شعله زد چشم سیاهی ، سوختم
ابر در آغوش چشمم گریه کرد
از غم بی سر پناهی سوختم
هیچ کس درد مرا باور نکرد
کنج سینه مثل آهی سوختم
تا سحر ماه شبم روشن نشد
بی طلوع روی ماهی سوختم
هر چه گفتم هیچ کس ، پاسخ نداد
با تمام بی گناهی سوختم
.
.
.
این بی تفاوتیها...
این بی خبری ها...
گاه گاه دیدار ازسراجبار...
نبودن ها... ندیدن ها...
یعنی برو...
گاهی چقدرخنگ میشویم...!
.
.
.
فیقان یک به یک رفتند مرا در خود رها کردند
همه خود درد من بودند ، گمان کردم که همدردند ...
.
.
.
عشق مث کشیدن دوسر یه کش میمونه
که دو نفر دارن میکشنش...
اگه یکی یهو ولش کنه...
دردش واسه کسی میمونه...
که هنوز اونو سفت نگه داشته...
.
.
.
دلم که تنگ میشود,انگار پای ثانیه ها لنگ میشود....چقدر کسالت بار شده این چرخش عقربه های ساعت دیواری....دیوانه ها پشت سرهم نبودنت را بر خم میکشند.....